توضیحات
کتاب گلایل وحشی اثری است از رسول ارونقی کرمانی به چاپ انتشارات اشراقی.
رمان پیش رو قصۀ عشق و دلداگی دو جوان به نام های اسمر و اسد است که دست تقدیر برای مدتی مدید بین آن دو جدایی می اندازد.
اسد که برای ادامه ی تحصیل به همراه خانواده اش به تهران آمده عاشق دختر همسایشان اسمر می شود.
بعد از مدتی اسد و اسمر با هم نامزد می کنند و در کنار هم لحظات شاد و عاشقانه ای را سپری می کنند، اما این خوشی دوام زیادی نمی یابد زیرا که اسمر به بیماری جزام مبتلا می شود و … .
گزیده ای از کتاب
و بدین ترتیب اسمر و اسد باهم نامزد شدند. دو خانواده به سادگی با هم توافق کردند. دربارۀ مهریه چک و چونه زدند و حلقه نامزدی در انگشت اسمر و اسد برق می زد.
ما زندگی را هیچ کس نمی شناسد. پشت و روی فراوان دارد. در یک لحظه خوشبخت هستی، آنچنان که انگار دنیا مال توست و لحظۀ بعد ناگهان چهرۀ وحشتناک بدبختی و نکبت را می بینی. در یک لحظه، خوشبختی می میرد. در عین بدبختی، خوشبختی به سراغ آدم می آید. در یک آن همه چیز عوض می شود.
و این چیست؟
بازی سرنوشت؟
هیچ کس نمی داند و شاید هیچ کس خوشبختی و یا بدبختی را نمی شناسد. زیرا امکان دارد انسان در عین خوشبختی بدبخت باشد و یا در عین بدبختی خوشبخت. اما چه می توان کرد، زندگی همین است. همین است که هست!
دو دلداده آنچنان سعادتمند بودند که نه گذشت زمان را احساس می کردند و نه می اندیشیدند که زندگی پایانی دارد.
کتاب گلایل وحشی اثری است از رسول ارونقی کرمانی به چاپ انتشارات اشراقی.
رمان پیش رو قصۀ عشق و دلداگی دو جوان به نام های اسمر و اسد است که دست تقدیر برای مدتی مدید بین آن دو جدایی می اندازد.
اسد که برای ادامه ی تحصیل به همراه خانواده اش به تهران آمده عاشق دختر همسایشان اسمر می شود.
بعد از مدتی اسد و اسمر با هم نامزد می کنند و در کنار هم لحظات شاد و عاشقانه ای را سپری می کنند، اما این خوشی دوام زیادی نمی یابد زیرا که اسمر به بیماری جزام مبتلا می شود و … .
گزیده ای از کتاب
و بدین ترتیب اسمر و اسد باهم نامزد شدند. دو خانواده به سادگی با هم توافق کردند. دربارۀ مهریه چک و چونه زدند و حلقه نامزدی در انگشت اسمر و اسد برق می زد.
ما زندگی را هیچ کس نمی شناسد. پشت و روی فراوان دارد. در یک لحظه خوشبخت هستی، آنچنان که انگار دنیا مال توست و لحظۀ بعد ناگهان چهرۀ وحشتناک بدبختی و نکبت را می بینی. در یک لحظه، خوشبختی می میرد. در عین بدبختی، خوشبختی به سراغ آدم می آید. در یک آن همه چیز عوض می شود.
و این چیست؟
بازی سرنوشت؟
هیچ کس نمی داند و شاید هیچ کس خوشبختی و یا بدبختی را نمی شناسد. زیرا امکان دارد انسان در عین خوشبختی بدبخت باشد و یا در عین بدبختی خوشبخت. اما چه می توان کرد، زندگی همین است. همین است که هست!
دو دلداده آنچنان سعادتمند بودند که نه گذشت زمان را احساس می کردند و نه می اندیشیدند که زندگی پایانی دارد.
امتیاز کاربران به: گلایل وحشی (اشراقی)






برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.