ورود
وضعیت : ناموجود
افزودن به سبد خرید
توضیحات کتاب شب خندق اثری است از حمیدرضا شاه آبادی، به چاپ انتشارات افق. رمان وهم انگیز و دلهره آور حاضر دومین جلد از مجموعۀ دروازۀ مردگان و مناسب برای نوجوانان است. جلد پیش رو روایتگر دو داستان موازی از دو نوجوان به نام های مجید و رضاست که در دو زمان متفاوت زندگی می کنند؛ مخاطب در طول داستان شاهد موضوعاتِ مربوط به تهران قدیم در دورۀ قاجار چون قحطی و زندگی دشوار مردم فرودست در خندق های اطراف شهر است. گزیده ای از کتاب «دنبال چی می گردین؟» «یک چیز بسیار مهم.» «از کجا مطمئنید که اینجاست؟» مرد هندی با لحنی محکم گفت: «مطمئن هستم. خیلی مطمئن هستم. اگر شما الان اینجا هستید آقای جوان، چیزی که من دنبالش می گردم هم اینجاست. اگر بخواهید بگویید که اینجا نیست باید ثابت کنید که خودتان هم اینجا نیستید.» گفتم: «این عمارت خیلی بزرگه، کجای این عمارت؟» مرد هندی دور خودش چرخید. به دوروبرش نگاه کرد و گفت: «این همان چیزی است که نمی دانم، شاید لای این دیوارها، توی آن سقف یا کف زمین.» و با مشت سه ضربه به دیوار پشت سرش کوبید و گفت: «می بینی، پشت خیلی از دیوارهای این خانه خالی است.» بعد به طرف من آمد و گفت: «اینجا خیلی چیزها مخفی شده، یکی از آن ها همان چیزی است که من در جستجویش هستم.» فکرم سخت به کار افتاده بود. کلمات زیادی تا نوک زبانم می آمدند اما از گفتنشان منصرف می شدم. هنوز نمی توانستم به او اعتماد کنم. آرام ماندن هم برایم سخت بود. گفتم: «من… من.» مرد هندی چشم های سنگینش را به من دوخت و گفت: «تو چی؟» دنبال حرفی برای گفتن می گشتم که یک دفعه صدای سه ضربه ی محکم از سمت دیواری که مرد هندی چند لحظه پیش به آن مشت کوبیده بود بلند شد. مرد هندی برگشت و به پشت سرش نگاه کرد. من هم به دیوار انتهای اتاق که در تاریکی فرو رفته بود خیره شدم. کمی بعد صدای خش خشی از داخل دیوار بلند شد. انگار کسی به دیوار پنجه می کشید.